کیانکیان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره
زندگی مهدی ومهدیه زندگی مهدی ومهدیه ، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

خاطرات گل پسرم کیان

واکسن ۶ماهگی

امروز برخاستیم تا فرزندمان را ببریم بر علیه بیماری ها واکسینه کنیم.  ۰قرارباعمه جون بود درمرکز بهداشت۰ما دیر رسیدیم بماند۰وزن فرزندمان400/9وطولش 74 ودور سرش42 شده بود۰ روی تخت خواباندیمش ودونفری پاهای توپولویش رو گرفتیم۰از آنجایی که پشت تخت عکسای باربی وزیبای خفته وسیندرلا زده بودن پسرمان میچرخید تا نیم نگاهی بر آنان اندازد۰این گونه بود که نزدیک گشت که واکسن بر روی باسنش بخورد۰خلاصه سه نفری بر وی غاالب گشتیم و۰۰۰ الهی فداش شم قربونش بشم گریه کرد۰گریه کرد۰۰۰واکسن دومش دیگه میدونس چه خبره پاهاشو حرکت داد۰یکم سرنگ حرکت کرد وحسابی جیغ زد۰حتی شیرم نخورد۰ اومدیم خونه ووسایل برداشتیم ورفتیم خونه...
3 تير 1393

اولین سوپ

در باب سوپ خوردن کیان همین قدر کفایت است که گویم از صبح سحر یک دیزی به ظرفیت یه هیات بر روی آتش بود  به گونه ای که مورد سوال تمام اهل خانه گشت که این آبگوشت است  آیا؟القصه ساعت به ۱۶ رسید ووقت صرف غذای مخصوص که درب دیزی برداشتم وتنها ته آن یه پیاله سوپ بود وبس۰ گل پسرمان یه قاشق نوش نمود وبه اصرار اهل منزل یه قاشق دیگر هم اشانتیون بهش داددیم۰ اینگونه بود که فرزندمان به جرگه غذاخوران پیوست۰ نوش جانت باد ...
3 تير 1393

یه گردش با عمو مجید

امروز عصر عمو مجیدکیان اومد خونمون تا با کیان بازی کنه البته بیشتر کمک من۰آخه چند روزیه به بهانه دندون حسابی بغلی و وابسته به من شدی۰امروز ناهارم رو اپن بود وکیان توبغلم واینطوری ناهار خوردم با اعمال شاقه۰۰۰ القصه۰خونه ی ما نزدیک میدان بزرگیه با فواره ها وفضای سبز وسیعی که عصرا کیان رو واسه هواخوری میبریم بیرون۰امروزم رفتیم۰البته ببخشید که تو این عکسا بیشتر عمو ژست گرفته آخه کیان با شروع فواره ها روشو بر میگردوند۰بعد دردر رفتیم خرید۰آخه شب نیم سالگی پسرم بود۰دوتا بلوز شورت براش خریدیم وباهم راه افتادیم که ادامه ماجرا به روایت تصویر۰۰۰     واینطوری بود که تمام راه بغ...
2 تير 1393